ویرایش عکس آذرماه 98

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: به اعتقاد بنده تصوف نه گرایش صرف شیعیان بوده است و نه اهل تسنن؛ در واقع هم شیعه و هم سنی گرایش‌ تصوف داشته‌اند.
 
به گزارش راسخون به نقل از فارس، حجت‌الاسلام عبدالحسین خسروپناه، رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در سفر اخیر خود به هندوستان جلسات عرفان عملی برای عده‌ای از علاقه‌مندان در دهلی‌نو برگزار کرد.
 
 وی در یکی از این جلسات در پاسخ به برخی شبهات و مباحث در حوزه عرفان و فلسفه درباره گرایش اهل سنت و تسنن به تصوف گفت: به اعتقاد بنده نه صرف شیعه و نه سنی گرایش به تصوف داشته‌اند به عبارتی هم شیعه و هم سنی اعتقاد به تصوف داشته‌اند.
 
خسروپناه در ادامه افزود: منتها بیشتر گرایش اهل تصوف به شیعیان بوده است چرا که آنها ولایت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) را قبول داشتند ولی در ولایت سیاسی معمولاً علی(ع) را خلیفه چهارم می دانستند. در فقه تصوف به یکی از مذاهب سه‌گانه معتقدند بودند و بنده ندیدم که صوفی حنبلی مذهب باشد ام صوفی حنفی، شافعی و مالکی دیده‌ام مخصوصا صوفی مالکی که اکثراً ریشه تصوف دارند.
 
رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با اشاره به اینکه تا قرن نهم ریشه تصوف بر همین انشعاباتی که گفتم بود، توضیح داد: بنابراین صوفیان از یک جهت شیعه و از سوی دیگر اهل سنت بودند مگر یک شاخه که به ابوبکر می‌رسد. منتها به لحاظ اعتقادی تصوف مخصوصا در بحث ولایت انسان کامل و ولایت عرفانی گرایش شیعی داشته است.
 
وی درباره بحث وحدت وجود و وحدت شهود توضیح داد: نخستین بار بحث وحدت وجود را ابوعبدالله محمد سعدالدین یا سعیدالدین فراهانی از شاگردان ممتاز قونوی مطرح است البته محتوای وحدت وجود بوده مثلا در صحبت‌های غزالی و خواجه عبدالله انصاری در منازل السائلین مطرح می‌شده ولی اصطلاح وحدت وجود را مکتب ابن عربی و شاگردان او به کار بردند.
 
حجت‌الاسلام خسروپناه با تأکید بر اینکه وحدت وجود و شهود یکی هستند،‌توضیح داد: من معتقدم اینها یک چیز هستند فقط وحدت شهود یک تعبیر معرفت‌شناسانه و وحدت وجود تعبیر هستی‌شناسانه است عارفی هم که تعبیر وحدت شهود می‌کند در واقع شهود خود را می‌گوید و شهود هم علم حضور یاست یعنی اگر وحدت وجودی نباشد وحدت شهودی هم حاصل نمی‌شود لذا اینها حقیقتاً دو چیز متفاوت از هم هستند.
 
خسروپناه در ادامه یادآور شد: برخی می‌گویند تا قبل از ابن عربی،‌ عرفان وحدت شهودی بودند و سپس وحدت وجودی شدند درحالیکه این تقسیم بندی درستی نیست اینها هر دو وحدت وجودی‌اند منتها تلقی‌ها در علم حصولی تفاوت داشته است.
 
وی نکته دیگر در بحث از عرفان عملی و نظری را تقدم عرفان عملی بر نظری به شمار آورد و گفت: عرفان سومی را هم می‌توان نام برد که حتی از عرفان عملی هم مقدم تر است و آن هم عرفان ادبی و شعری است چرا که عرفا شهود خود را به زبان شعر و ادبیات در می‌آوردند یا شهود دیگران را به زبان شعر و ادبیات بیان می‌کنند بعدها دیگر محتوای عرفان عملی و نظری در ادبیات شعری بیان می‌شد.
 
خسروپناه اظهار داشت: فرق این سه عرفان اما به لحاظ زبان شناختی این است که در عرفان نظری بیشتر از مفاهیم فلسفی استفاده شده اما با بار معنایی خاص خودش اما در عرفان عملی اصطلاحات بیشتر از شرع گرفته شده و در عرفان ادبی هم بیشتر از اصطلاحات ادبی استفاده می‌شود.
/2759/